روزهای سبز

روزهای سبز

www.facebook.com/groups/greendays
روزهای سبز

روزهای سبز

www.facebook.com/groups/greendays

نگاهی متفاوت به اختیار انسان

                                    

بارها در مورد اختیار انسان و رابطه ی اختیار انسان و اختیار خدا شنیده ایم،در کتابهایمان خوانده ایم،به خاطر سپرده ایم،به زبان آورده ایم و نوشته ایم.اما آیا یک بار به اختیار خود فکر کرده ایم؟امروزه تفکر اکثریت مردم بر اختیار انسان جدا از هرگونه جبر و اجبار است.اما امروز می خواهیم کمی متفاوت به این موضوع بنگریم.

ما واقف به این موضوع هستیم که خداوند به سرنوشت همه ی موجوداتش آگاهست و از بد و خوب آنها اطلاع دارد.ما در زندگی روزمره ی خود بارها به زبان می آوریم که «تقدیر او همین بود»،«قسمت او جز این نیست» و بسیاری از جمله ها که نشان می دهد سرنوشت انسان ها مشخص است.

چیزی که ما در آموزه های خود خوانده ایم پاسخی روشن و نسبتا قانع کننده به سوال وجود اختیار انسان می دهد ولی این پاسخ خود پر از سوال است.

گفته می شود اختیار خدا هیچگونه اجباری بر اختیار انسان ندارد و انسان در انتخاب خود کاملا آزاد است که هر چه را خواست و هر راهی که پسندید را بدون هیچ اجباری از جانب خدا انتخاب کند.

اما آیا این پاسخ اختیار انسان را ثابت می کند یا صرفا توجیه برای سرنوشت مشخص انسان است؟

برای روشن شدن موضوع به مثال زیر توجه کنید.

انسانی را در نظر بگیرید که اسیر شده است و راه فراری از زندان ندارد،مامورین زندان با خبری او را به آزادی امیدوار می کنند.برای اینکار آنها تفنگی را روی میزی به سمت زندانی قرار می دهند و دو نخ یکسان را انتخاب نموده و یک سر از هر دو نخ را به دست زندانی می دهند و یک سر دیگر از هر دو نخ را به ماشه ی تفنگ متصل می کنند.فرض کنید سیستم طوری طراحی شده باشد که با کشیدن نخ متصل به ماشه،گلوله شلیک می شود و زندانی می میرد.حال ماموران زندان به دروغ به زندانی می گویند که یکی از نخ ها به ماشه متصل است و انتهای نخ دیگر آزاد است و تو با اختیار خودت می توانی خود را بکشی یا در صورت انتخاب نخ آزاد خود را آزاد کنی.حال آیا می توان در اینجا اختیار زندانی را زیر سوال برد؟پاسخ قطعا خیر است.

در واقع او هنوز هم در انتخاب کاملا آزاد است.اما اگر زندانی بداند که هر دو نخ به ماشه متصل هستند آیا انگیزه ای برای انتخاب دارد؟

حال شما دنیا را زندان،مردن را سرنوشت(اختیار خدا) و زندانی را انسان فرض کنید.

ذکر این نکته لازم است که در مثال بالا می توانست انتهای هیچ کدام از نخ ها به ماشه متصل نشود و در هر صورت زندانی زنده می ماند.

آیا اگر انسان از ابتدا می دانست که به سعادت می رسد،تلاش او برای زندگی و انتخابات او،با حالتی که نمی دانست چه می شود یکسان است.

و موضوع همین جاست که انسان زمانی که هر چه را با اختیار خود بدان می رسد و به این موضوع فکر می کند که خدا به آن آگاه بوده است،اختیار خود را مطلق نمی بیند.

به خود می گوید این چه اختیاریست که هر چه را من و فقط من می خواهم انتخاب کنم خدا از قبل بدان آگاه است.

آیا با دانستن این موضوع انسان دچار تزلزل در انتخاب نمی شود؟

حال آیا وقتی شما پس از بارها تعویض انتخاب خود و انتخاب گزینه ی نهایی می دانید که خدا از ابتدا می دانست که انتخاب نهایی شما چیست آیا تلاش های خود را برای انتخاب زیر سوال نمی برید؟آیا احساس ضعف در انتخاب خود ندارید؟و آیا این موضوع انسان های متفکر را به انحطاط نمی کشد؟

آیا اگر خدا از انتخاب انسان ها آگاه نبود اختیار انسان معنی واقعی پیدا نمی کرد؟

هدف از این نوشته انحطاط نیست.بلکه هدف گرفتن جواب این پرسش است که «وقتی سرنوشت انسان ها از پیش نزد خدا مشخص است و انسان در حصار این سرنوشت با سلاحی به نام اختیار قرار می گیرد تا به آن سرنوشت تعیین شده برسد آیا این بیشتر به یک بازی یا فیلم عذاب آور برای زنده ماندن شبیه نیست؟»

هر چند گاها سرنوشت انسانی تغییر می کند آیا همین سرنوشت تغییر یافته نزد خدا مشخص نیست؟

نوشته:ا.ح